شايد امروز روزی دیگر باشد
شايد امروز قاصدکی بازیگوش
از تو 
خبری
پیامی
صدايی
نشانی
بياورد
و شايد امروز
هميشه سنگ تو....برای
تنهام تنگ شده باشد
صبحگاه با نسيم خيال تو ......به آسمان خيره گشتم
و آمدنت را با تمنايی خيس آرزو کردم
می دانم می آيی
می دانم که غوغايی ناگفتنی در دلت بر پاست
می دانم تو هم همانند من بی قراری و منتظر
اماهر بار که اين
شکسته را راضی ميکنم تا به سراغت بيايد...
خاطرات با تو ..و..بی تو بودن
برايم تداعی می شود....
که تو چه بی رحمانه مرا از خانه دلت بيرون کردی
تو خواستی برای اثبات عشقم سراغت را هرگر نگيرم
تا در خيالت تا هميشه فراموش شوم....
آيا به خواسته ات عمل کردم ؟
آيا عشقم ثابت شد؟
و در آخر
آيا تو.............تو........... مرا به فراموشی سپردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟